اقا مهدیار مامان اقا مهدیار مامان ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

کوچولوی مامان دوست دارم

عکس های منتخب

الحق که پسر بابا مهدی هستی، اخه مادر میدونی فوتبال چیه؟؟؟؟؟؟؟ که تو بغل بابایی نشستی و همه حواست رو جمع تماشای بازی کردی. مسجدجمکران_باباجون علی و عمواحمدو زینب کوچولو بابامهدی و اقا مهدیار و عمورضا                   هیسسسسسسسسسسس تمرکز پسرم رو بهم نریز(اخه بچم بدجوری تو فکره) الهی فدات شم مامانی با اون دستای خوشمزت که نمیدونی چه جوری بخوریشون تقریبا اولین روزایی که مهدیار مامان دست خوردن رو شروع کرده،نمیدونید برا گیر انداختن دستش چکارا که نمیکنه و چه جیغ هایی که نمیزنه. اولین عید زندگی مهدیار(عیدقربان) با...
25 آبان 1393

روزشیرخوارگان حسینی

پسرم  دیروز(جمعه8/8/1393)به اتفاق بابا مهدی و عمو احمد و زن عموها به مصلای امام رفتیم.تا شما و زینب کوچولو در مجمع شیرخوارگان حسینی شرکت کنید. جمعیت خیلی عظیمی از نی نی ها و...همراه با اعضای خانواده شان به مصلا امده بودن. قرین به 2000نفر شایدهم بیشتر. به هنگام ورود به شما نی نی ها شیر و کیک و برگه نذرنامه به همراه یک کاور و روسری سبز با پیشانی بند "یا صاحب الزمان(عج)"میدادند. ساعت8:30صبح مراسم شروع شد و تا ساعت 12(دقیق خاطرم نیست , شاید هم زودتر از12)ادامه داشت. بعداز خواندن زیارت عاشورا و تلاوت قران مجید همه ی مامانا،فرزندانمون رو نذر یاری امام زمان(عج)کردیم. و بعداز اتمام مراسم با زن عموها و عمو احمد ...
10 آبان 1393

پایان 4ماهگی

عزیزم؛پسرم،عشق مادر کلی حرف  و تعریف دارم برات اما نا و توانی برای نوشتنشون  ندارم .تمام وقتم از صبح که بلند میشیم از خواب تا شب که دوباره میخوابیم رو فقط و فقط با خودت میگذرونم و فقط به غذا پختن و خونه تمیز کردن میرسم.پس ببخش که دیر به دیر میام نت و برات پست میزارم. امروز پایان 4ماهگی شما بود و این یعنی اندازه گیری قد و وزن (60سانت،7کیلو300گرم) و  ی واکسن دیگه ،موقع واکسن زدن کمی گریه کردی اما خوب به شدت سری قبل نبود و شما هم مقاوم بودی و مردونه درد رو تحمل کردی. الان خوابی مادر  یه کمی تب داری از چهره ات کاملا مشخصه که خیلی درد داری و گاهی اوقات با ناله بروزش میدی.برات کمپرس یخ گذاشتم تا کمتر احساس درد کن...
3 آبان 1393
1